• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

اهمیت و فضیلت «آیة الکرسى»، آیت الله مکارم شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم

در سلسله مطالب روزانه که توسط

بیشتر...

امام سجاد (ع) و دعا

 

انسان هنگامي كه در اين دنياي پهناور و پر از مخاطره،

بیشتر...

خدا فقیر و ما بى نیازیم!!

شرح آیات 181 و 182 سوره مبارکه آل عمران

181- لَّقَدْ

بیشتر...

خطبه سی و نه،بخش دوم

 

شرح نهج البلاغه،آیت الله مکارم شیرازی

دَعَوْتُکُمْ

بیشتر...

حمد و شکر پروردگار در همه حالات،آیت الله العظمی

دریافت فایل

زمان: 4 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
7581
17596
144043223
امروز چهارشنبه, 14 آذر 1403
اوقات شرعی

آنجا که تمام درها به روى بدکاران بسته مى شود

شرح آیات 84 لغایت 89 سوره مبارکه نحل

84وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّة شَهِیداً ثُمَّ لایُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواوَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ

85وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلایُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ

86وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَاالَّذِینَ کُنّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ

87وَ أَلْقَوْا إِلَى اللّهِ یَوْمَئِذ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ

88الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِبِما کانُوا یُفْسِدُونَ

89وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّة شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداًعَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء وَ هُدىً وَ رَحْمَةًوَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ

ترجمه:

84 ـ (به خاطر بیاورید) روزى را که از هر امتى گواهى (بر آنان) بر مى انگیزیم; سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمى شود; و (نیز) اجازه عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمى دهند.

85 ـ و هنگامى که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آنها تخفیف داده مى شود، و نه مهلت.

86 ـ و هنگامى که مشرکان معبودهائى را که همتاى خدا قرار دادند مى بینند، مى گویند: «پروردگارا! اینها همتایانى هستند که ما به جاى تو، آنها را مى خواندیم»! در این هنگام، معبودان به آنها مى گویند: «شما دروغگو هستید (شما هواى نفس خود را پرستش مى کردید)»!.

87 ـ و در آن روز، همگى (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم مى شوند; و تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مى بستند، گم و نابود مى شود.

88 ـ کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، به خاطر فسادى که مى کردند، عذابى بر عذابشان مى افزائیم.

89 ـ (به یاد آورید) روزى را که از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها بر مى انگیزیم; و تو را گواه بر آنان قرار مى دهیم، و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.

تفسیر:

آنجا که تمام درها به روى بدکاران بسته مى شود

در تعقیب آیات گذشته، که واکنش نادرست منکران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار، بیان مى کرد، در این آیات به گوشه اى از مجازاتهاى دردناک آنها در جهان دیگر، اشاره مى کند تا سرنوشت شوم خود را دریابند و تا دیر نشده، به تجدید نظر برخیزند.

نخست، مى گوید: «به خاطر بیاورید روزى را که ما از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى کنیم» (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّة شَهِیداً).(1)

آیا با وجود علم بى پایان خدا، نیازى به وجود شهید و گواه دیگرى نیز هست؟ این سؤالى است که: فوراً در اینجا به ذهن مى رسد، اما با توجه به یک نکته پاسخ آن روشن مى شود، و آن این که: این امور، غالباً جنبه روانى دارد یعنى

انسان هر قدر مراقبین و گواهان بیشترى در برابر خود ببیند، بیشتر حساب کار خود را مى رسد، حداقل از شرمسارى و رسؤائى در میان افراد فزونترى نگران مى شود.

سپس اضافه مى کند که در آن دادگاه، «اجازه سخن گفتن به کافران داده نمى شود» (ثُمَّ لایُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا).

آیا ممکن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى، در آنجا نیاز به سخن گفتن با زبان نیست، دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمینى که انسان بر آن گناه یا ثواب کرده است، گواهى مى دهند.

بنابراین، نوبت به زبان نمى رسد، این حقیقتى است که، از آیات دیگر قرآن نیز استفاده مى شود.(2)

نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمى شود «بلکه توانائى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نیز ندارند» (وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).(3)

چرا که آنجا سراى برخورد با نتیجه ها و بازتابهاى عمل است، نه جاى انجام عمل و یا جبران و اصلاح، درست همانند میوه اى که از شاخه جدا مى شود که دوران رشد و نموش پایان گرفته است.

* * *

آیه بعد اضافه مى کند: این ظالمان ستم پیشه، هنگامى که از مرحله حساب گذشته، و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند، گاهى تقاضاى تخفیف و گاهى تقاضاى مهلت مى کنند، اما «هنگامى که ظالمان مجازات را ببینند نه به آنها تخفیف عذاب داده مى شود و نه مهلت» (وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلایُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).

نکته جالب توجه این که: در این دو آیه به چهار مرحله از حالات مجرمان اشاره شده که مشابه آن را در این جهان نیز با چشم خود مى بینیم:

نخستین مرحله این که: مجرم مى کوشد با پشت هم اندازى خود را تبرئه کند.

هنگامى که به این هدف نائل نشد، در مرحله دوم تلاش مى کند: طرف را بر سر مهر آورد، سرزنشهاى او را به جان بخرد و رضایت او را حاصل کند.

اگر این مرحله نیز کارگر نشد، در مرحله سوم تقاضاى تخفیف عذاب مى کند، مى گوید مجازات بکن! اما کمتر؟

اگر آن هم به خاطر عظمت گناهش مؤثر نیفتاد تقاضاى مهلت مى کند، و این آخرین تلاش براى نجات از مجازات است.

ولى قرآن مى گوید: اعمال این ستمکاران آن قدر زشت و بار گناهانشان سنگین است که نه اجازه دفاع مى یابند، نه موفق به جلب رضایت مى شوند، نه تخفیفى در کارشان است، و نه مهلتى!.

* * *

در آیه بعد، همچنان، سخن از آینده شوم مشرکان، به خاطر پرستیدن بتها است، مى فرماید: در صحنه قیامت معبودهاى ساختگى و انسانهائى که همچون بت پرستش مى شدند، در کنار پرستش کنندگان قرار مى گیرند، «هنگامى که این عابدان، معبودان خود را مى بینند مى گویند: پروردگارا! اینها همان، شریکانى هستند که ما براى تو ساختیم و به جاى خواندن تو آنها را مى خواندیم» (وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ).

این معبودان نیز، ما را در این کار وسوسه کردند، و در حقیقت شریک جرم ما بودند، بنابراین، سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.

در این هنگام به فرمان خدا، «بتها به سخن در مى آیند و به عابدان خود مى گویند: شما قطعاً دروغگو هستید»! (فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ).

ما نه شریک خدا بودیم و نه شما را وسوسه کردیم و نه محکوم به پذیرش بخشى از مجازاتتان هستیم.

* * *

نکته ها:

1 ـ تعبیر به «شُرَکاؤَهُم» (شرکاى بت پرستان) به جاى «شُرَکاءُ اللّه» (شریکان خدا) به خاطر این است که: بتها هرگز شریک پروردگار نبودند، بلکه این شرکاء تخیلى و پندارى و کاذب را بت پرستان براى خود ساخته بودند، و چه بهتر که به خود آنها نسبت داده شود، نه به خدا.

علاوه بر این ـ چنانکه در گذشته دیدیم ـ بت پرستان بخشى از چهارپایان و زراعتهاى خود را به بتها اختصاص مى دادند و آنها را شریک خود مى ساختند.

2 ـ از آیه فوق استفاده مى شود: بتها نیز در عرصه قیامت، ظاهر مى شوند نه تنها انسانهائى که همچون فرعون و نمرود، معبود واقع شدند بلکه بتهاى بى جان نیز در آنجا حضور دارند.

در آیه 98 از سوره «انبیاء» خطاب به مشرکان مى خوانیم: إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ: «شما و آنچه را غیر از خدا پرستش مى کنید آتشگیره جهنمند».

3 ـ در آیه بالا مى خوانیم: مشرکان در آن روز مى گویند: «ما این معبودها را پرستش مى کردیم» البته این سخن دروغى نیست که بتها بخواهند آنها را تکذیب کنند.

ولى ممکن است این تکذیب، به خاطر آن باشد که: معبودهاى ساختگى، لیاقت خود را براى پرستش تکذیب مى کنند، و یا این که: عابدین، جمله دیگرى را هم اضافه مى کردند که: خدایا این معبودها نیز در وسوسه کردن ما شریک بودند، و در جواب مى شنوند که: شما دروغ مى گوئید، ما قدرت بر وسوسه نداشتیم.

4 ـ تعبیر به «فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ» (سخن به آنها مى افکنند) به جاى «قالُوا لَهُم» (به آنها مى گویند) شاید به خاطر آن است که بتها قدرتى بر سخن گفتن از خود ندارند و اگر سخنى مى گویند به خاطر القاى پروردگار است، یعنى خداوند سخنى به آنها القا مى کند و آنها همان را به پرستش کنندگان خود القا مى نمایند.

* * *

در آیه بعد، اضافه مى کند: بعد از این سخن و شنیدن پاسخ «همگى در پیشگاه خدا اظهار تسلیم مى کنند» و غرور و نخوت و تعصبهاى کورکورانه این عابدان نادان با دیدن چهره حق کنار مى رود، و سر تعظیم در پیشگاهش فرود مى آورند (وَ أَلْقَوْا إِلَى اللّهِ یَوْمَئِذ السَّلَمَ).(4)

و در این هنگام که، همه چیز همچون آفتاب روشن مى گردد «تمام دروغها و افتراهاى این گروه بى خرد، گم و نابود مى شود» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

هم نسبت دروغین شریک خدا بودن، محو و بى رنگ مى شود، و هم پندار شفاعت بتها در پیشگاه خدا، چرا که به خوبى مى بینند، نه تنها کارى از بتها ساخته نیست، بلکه همانها آتش گیره هاى دوزخ مى شوند و به جان پرستش کنندگانشان مى افتند!

* * *

تا اینجا بیان حال مشرکان گمراهى بود، که در شرک و انحراف خود غوطهور بودند، بى آن که دیگرى را به این راه بخوانند، سپس حال کسانى را بیان مى کند که: در عین گمراهى به گمراه ساختن دیگران نیز اصرار دارند، و مى فرماید: «کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى ما فوق مجازات کفرشان بر آنها مى افزائیم در برابر آنچه فساد مى کردند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ).

آنها هم بار مسئولیت خویش را بر دوش مى کشند و هم شریک جرم دیگران هستند، چرا که، عامل فساد در روى زمین و گمراهى خلق خدا، و مانع از پیمودن راه حق، شدند.

تاکنون کراراً یادآور شده ایم که، از نظر منطق اجتماعى اسلام، هر کس سنت نیک و بدى بگذارد در تمام عمل عاملان به آن سنت شریک است، در حدیث مشهورى مى خوانیم: «هر کس سنت نیکى بگذارد، پاداش کسانى که به آن عمل کنند، براى او هست، بى آن که از پاداش آنها کاسته شود، و هر کس سنت بدى بگذارد، گناه همه کسانى که به آن عمل مى کنند، بر او نوشته مى شود، بى آن که از گناه آنها چیزى کاسته شود».(5)

به هر حال این تعبیرهاى تکان دهنده قرآن و احادیث، مسئولیت رهبران را در برابر خدا و خلق خدا آشکار مى سازد.

* * *

سپس به دنبال سخنى که از وجود گواه در امتى در چند آیه قبل به میان آمد مجدداً به سراغ آن بحث با توضیح بیشترى مى رود، و مى گوید: «به خاطر بیاورید آن روز را که ما از میان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مى کنیم» (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّة شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ).

با این که: علم خدا به همه چیز احاطه دارد، اما وجود این گواهان مخصوصاً از کسانى که از میان خود امتها برخاسته اند تأکید بیشترى بر نظارت دائمى بر اعمال انسانها است، و هشدارى است بر این مراقبت قطعى و همیشگى.

گرچه این حکم عام، شامل مسلمانان و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز مى شود، ولى براى تأکید بیشتر، خصوصاً آن را مطرح کرده مى فرماید: «و ما تو را شاهد و گواه بر این گروه مسلمانان قرار مى دهیم» (وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ).

بنا بر آنچه گفته شد منظور از «هؤُلاءِ» مسلمانانى است که در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى زیستند، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) ناظر و شاهد و گواه اعمال آنها بود، و طبعاً بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) باید کسى در میان امت باشد که، شاهد و گواه اعمال آنها گردد.

شاهدى باشد پاک، از هر گونه گناه و خطا، تا حق شهادت را به خوبى بتواند ادا کند.

و از همین رو، بعضى از مفسران (اعم از علماى تشیع و تسنن) خواسته اند این آیه را دلیلى بر وجود گواه و حجت عادلى در هر عصر و زمان بدانند.

البته تفسیر آن طبق عقیده شیعه دائر به وجود امام معصوم در هر زمان، کاملاً روشن است، ولى براى علماى مذهب تسنن، توجیه آن چندان آسان نیست.

و شاید به خاطر همین مشکل، «فخر رازى» در تفسیرش گرفتار توجیهى شده که خالى از اشکال نیست، او مى گوید:

«از این آیه، نتیجه مى گیریم که هیچ عصرى از اعصار خالى از شاهد و گواهى بر مردم نیست، شاهد و گواه باید جائز الخطا نباشد و گرنه او هم نیاز به شاهد و گواه دیگرى دارد، و این امر به صورت تسلسل تا بى نهایت ادامه خواهد یافت، نتیجه این که: در هر عصرى باید جمعیتى باشند که گفتارشان حجت باشد و این راهى ندارد جز این که: بگوئیم اجماع امت، حجت است» (یعنى مجموع مردم هر زمان به طور دسته جمعى هرگز راه خطا نمى پویند).(6)

اگر «فخر رازى» کمى از محدوده عقائد خویش گام بیرون مى نهاد، مسلماً گرفتار چنین سخن تعصب آمیزى نمى شد، زیرا قرآن مى گوید: براى هر امتى یک گواه از جنس آنها قرار دادیم، نه این که: مجموع امت، براى فرد فرد امت، حجت و گواه است.

البته همان گونه که در سوره «نساء» ذیل آیه 41 مشروحاً بیان کردیم دو احتمال دیگر در تفسیر «هؤُلاء» داده شده: نخست این که: «هؤُلاء» اشاره به شهداء امتهاى پیشین یعنى انبیاء و اوصیاى آنها بوده باشد و به این ترتیب، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هم گواه بر این امت است، و هم بر پیامبران گذشته، دیگر این که: منظور از شاهد و گواه شاهد عملى بودن است، یعنى کسى که وجودش، الگو و میزان سنجش حق و باطل است.(7)

و از آنجا که قرار دادن شهید و گواه، فرع بر این است که: قبلاً برنامه کامل و جامعى در اختیار افراد قرار داده شده باشد، به طورى که حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مسأله نظارت و مراقبت مفهوم صحیحى پیدا کند، بلافاصله مى گوید: «و ما این کتاب آسمانى (قرآن) را بر تو نازل کردیم که بیان همه چیز در آن است» (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء).

«هم هدایت است و هم رحمت، و هم مایه بشارت براى همه مسلمانان جهان» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ).

* * *

 
نکته ها:

1 ـ قرآن بیانگر همه چیز است.

از مهمترین مباحثى که در آیات فوق به میان آمده «تبیان کل شىء» بودن قرآن است.

«تِبْیان» (به کسر «تا» یا فتح آن) معنى مصدرى دارد، یعنى بیان کردن(8) و از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم «کل شىء» به خوبى مى توان استدلال کرد که: در قرآن، بیان همه چیز هست، ولى با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسانسازى است که براى تکامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود که: منظور از همه چیز، تمام امورى است که براى پیمودن این راه لازم است، نه این که: قرآن یک «دائرة المعارف» بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضى و جغرافیائى و شیمى و فیزیک و گیاه شناسى و مانند آن در آن آمده است، هر چند قرآن یک دعوت کلى به کسب همه علوم و دانشها کرده که تمام دانشهاى یاد شده و غیر آن در این دعوت کلى جمع است.

به علاوه، گاهگاهى به تناسب بحثهاى توحیدى و تربیتى، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است، ولى، با این حال، آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده، و هدف اصلى و نهائى قرآن را تشکیل مى دهد، همان مسأله انسان سازى است، و در این زمینه، چیزى را فروگذار نکرده است.

گاهى، انگشت روى جزئیات این مسائل گذارده و تمام ریزه کاریها را بیان مى کند (مانند احکام نوشتن قراردادهاى تجارتى و اسناد بدهکارى که در طولانى ترین آیه قرآن یعنى آیه 282 سوره «بقره» طى 18 حکم! بیان شده است).(9)

و گاهى، مسائل حیاتى انسان را به صورتهاى کلى و کلى تر مطرح مى کند، مانند آیه اى که به دنبال بحث، تفسیر آن فرا مى رسد: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ: «خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان مى دهد و شما را از هر گونه زشتى و منکر و ستم، نهى مى کند».

وسعت این مفاهیم، مانند وسعت مفهوم «وفاى به عهد» در آیه: «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْئُولاً».(10)

و «وفاى به عقد» در آیه: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ».(11)

و لزوم «اداء حق جهاد» در آیه: «وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ».(12)

و «اقامه قسط و عدل» در آیه: «لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ».(13)

و «توجه به نظم در تمام زمینه ها» در آیه: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ * أَلاّ تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ * وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاتُخْسِرُوا الْمِیزانَ».(14)

و «خوددارى از هر گونه فساد در روى زمین» در آیه: «وَ لاتُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها».(15)

و «دعوت به تدبر و تفکر و تعقل» که در بسیارى از آیات قرآن وارد شده است، و امثال این برنامه هاى انسان شمول که مى تواند راهگشا در همه زمینه ها باشد، دلیل روشنى است بر این که: در قرآن بیان همه چیز هست.

حتى فروع این دستورهاى کلى را نیز بلاتکلیف نگذارده، و مجرائى که باید از آن مجرا این برنامه ها تبیین شود، بیان کرده و مى گوید: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا: «آنچه پیامبر به شما دستور مى دهد اجرا کنید و آنچه شما را از آن نهى مى کند بازایستید».(16)

هر قدر انسان، در اقیانوس بى کرانه قرآن، بیشتر شناور شود و به اعماق آن، براى استخراج گوهرهاى برنامه هاى سعادت بخش، فروتر رود، عظمت این کتاب آسمانى و شمول و جامعیت آن آشکارتر مى شود.

و درست به همین دلیل آنها که در زمینه این برنامه ها دست نیاز به این سو و آن سو، دراز مى کنند، مسلماً قرآن را نشناخته اند، و آنچه خود دارند، از بیگانه تمنا مى کنند.

این آیه علاوه بر این که: اصالت و استقلال تعلیمات اسلام را در همه زمینه ها مشخص مى کند بار مسئولیت مسلمانان را سنگین تر مى گرداند، و به آنها مى گوید: با بحث مستمر و پیگیر در قرآن، هر چه را لازم دارید از آن استخراج کنید.

در روایات اسلامى مخصوصاً روى جامعیت قرآن، به مناسبت همین آیه و مانند آن بسیار تأکید شده است.

از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى أَنْزَلَ فِى الْقُرْآنِ تِبْیانَ کُلِّ شَىْء حَتّى وَ اللّهِ ما تَرَکَ شَیْئاً تَحْتاجُ اِلَیْهِ الْعِبادُ، حَتّى لایَسْتَطِیْعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کانَ هذا، أُنْزِلَ فِى الْقُرْآنِ، أَلا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللّهُ فِیْهِ:

«خداوند در قرآن هر چیزى را بیان کرده است، به خدا سوگند چیزى که مورد نیاز مردم بوده است کم نگذارده، تا کسى نگوید: اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى شد، آگاه باشید همه نیازمندیهاى بشر را خدا در آن نازل کرده است».(17)

در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى لَمْ یَدَعْ شَیْئاً تَحْتاجُ اِلَیْهِ الأُمَّةُ اِلاّ أَنْزَلَهُ فِى کِتابِهِ وَ بَیَّنَهُ لِرَسُولِهِ(صلى الله علیه وآله) وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَىْء حَدّاً، وَ جَعَلَ عَلَیْهِ دَلِیْلاً یَدُلُّ عَلَیْهِ، وَ جَعَلَ عَلى مَنْ تَعَدِّى ذلِکَ الْحَدَّ حَدّاً:

«خداوند متعال، چیزى را که مورد نیاز این امت است، در کتابش فرو گذار نکرده، و براى رسولش تبیین نموده است، و براى هر چیزى حدّى قرار داده، و دلیل روشنى براى آن نهاده، و براى هر کسى که از این حدّ تجاوز کند، حدّ و مجازاتى قائل شده است».(18)

حتى، در روایات اسلامى اشاره روشنى به این مسأله شده که: علاوه بر ظاهر قرآن، و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن مى فهمند، باطن قرآن نیز اقیانوسى است که بسیارى از مسائلى که فکر ما به آن نمى رسد، در آن نهفته است.

این بخش از قرآن، علم خاص و پیچیده اى دارد که در اختیار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اوصیاى راستین او است، چنانکه در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: ما مِنْ أَمْر یَخْتَلِفُ فِیْهِ اثْنانِ اِلاّ وَ لَهُ أَصْلٌ فِى کِتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لکِنْ لاتَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجالِ:

«تمام امورى که حتى دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه اى در قرآن دارد ولى عقل و دانش مردم به آن نمى رسد».(19)

عدم دسترسى عموم به این بخش که آن را مى توان تشبیه به «وجدان ناخود آگاه آدمى» کرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود که، بخش خود آگاه و ظاهرش مورد استفاده همگان قرار گیرد.

* * *

2 ـ چهار مرحله هدایت

جالب این که: در آیه فوق، چهار تعبیر براى هدف نزول قرآن ذکر شده است:

1 ـ تِبْیاناً لِکُلِّ شَىْء: «قرآن بیانگر همه چیز است».

2 ـ مایه هدایت است (هُدىً).

3 ـ اسباب رحمت است (وَ رَحْمَةً).

4 ـ در آخرین مرحله، مى گوید: موجب بشارت براى عموم مسلمانان است (وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِیْنَ).

اگر درست بیندیشیم، پیوند منطقى روشنى در میان این چهار مرحله، وجود دارد، زیرا در مسیر هدایت و راهنمائى انسانها، نخستین مرحله، بیان و آگاهى است، و مسلّم است که بعد از آگاهى، هدایت و راهیابى قرار دارد، و به دنبال آن عملکردها است که مایه رحمت خواهد بود، و سرانجام که انسان عمل مثبت و صالح انجام داد خود را در برابر پاداش بى پایان خدا، مى بیند که مایه بشارت و سرور همه رهروان این راه است.

* * *


1 ـ «یَوْمَ» در اینجا ظرف است و متعلق به فعل مقدر، و در تقدیر چنین بوده: «وَ لِیَذْکُرُوا» یا «وَ اذْکُرُوا».

2 ـ به آیات 65 سوره «یس» و 36 سوره «مرسلات» مراجعه شود.

3 ـ «یُسْتَعْتَبُونَ» از ماده «اِسْتَعتاب» در اصل از «عتاب» گرفته شده است که: به معنى اظهار خشونت در سخن با دیگرى است.

بنابراین «استعتاب» مفهومش این است که: شخص گنهکار از صاحب حق، طلب عتاب کند، یعنى خود را در برابر سرزنشهاى او قرار مى دهد تا خشم صاحب حق فرو بنشیند و رضایت بدهد.

به همین دلیل بعضى «استعتاب» را به معنى «استرضاء» یعنى «رضایت طلبیدن» گرفته اند، در حالى که حقیقت مفهوم آن رضایت طلبیدن نیست، بلکه لازمه مفهوم آن است.

4 ـ بعضى از مفسران مانند نویسنده محترم «المیزان»، احتمال داده اند: اظهار تسلیم در اینجا، فقط از ناحیه عابدان بوده باشد و نه بتها، و جمله آخر آیه را گواه بر این مطلب گرفته اند.

5 ـ «بحار الانوار»، جلد 68، صفحه 204.

6 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 20، صفحه 98.

7 ـ براى توضیح بیشتر به جلد سوم تفسیر «نمونه»، صفحه 391 به بعد مراجعه فرمائید.

8 ـ «آلوسى» در «روح المعانى» از بعضى از ادباى عرب نقل مى کند که: تمام مصدرهائى که بر وزن «تفعال» آمده همه به فتح «تا» مى باشد مگر دو لفظ «تِبیان» و «تِلقاء»، ضمناً بعضى، این کلمه را مصدر، و بعضى، اسم مصدر دانسته اند.

9 ـ به تفسیر «نمونه» جلد 2، صفحه 283 به بعد مراجعه فرمائید.

10 ـ اسراء، آیه 34.

11 ـ مائده، آیه 1.

12 ـ حج، آیه 78.

13 ـ حدید، آیه 25.

14 ـ رحمان، آیات 7 ـ 9.

15 ـ اعراف، آیه 85.

16 ـ حشر، آیه 7.

17 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 74، حدیث 176.

18 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 74، حدیث 177.

19 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 75، حدیث 180.

.........................

تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری